خدای سبحان، خدای متعال، خدای مهربان، خدای رئوف، خدای خوبی ها، خدا خریدار است. همه عالم به تماشای این معامله پر سودند، حسین نه تنها کار ابراهیم را، بلکه کار همه پیامبران را با خون تثبیت میکند.
اسماعیل روی دستان ابراهیم کربلاست، خون خدا، اسماعیلش را که از خون خودش است برای فروش نزد خدا آورده و خدا میان آن همه جلال، با جمال آمده برای خرید خونِ خونِ خدا.
وای چه صحنه ایست؛ وقتی که ابراهیم خون اسماعیل را برای خدا میفرستد، این خون علی اصغر حسین است که دست به دست روی بال ملائک و در معیت همه پیامبران حالا رسیده تا عرش، منتظر بازگشت خون نباش، خدا خریدار این خون است و این خون اسماعیل حسین است که یکی از بزرگترین ریسمانهای چنگ زدن به خدا شده و در قیامت با جبروتی وصف نشدنی همه را مبهوت خویش میکند.
نگران بازتاب کار خیر نباش!
خیلی وقت ها کار خیری انجام میدهیم و منتظریم ببینیم بازتابش چیست؟ چند نفر تقدیر میکنند؟
چند نفر سود میبرند؟ چند نفر این بار مهربان تر نگاهت میکنند؟ حواسمان هم نیست داریم قیمت کار خیر خودمان را پایین می آوریم، زیرا اگر خیر است، از جنس خوبی هاست و چه خوبی بالاتر از خون علی اصغر؟
خدا خریدار هر چیزی است که شبیه به خون مظلوم باشد، کار خیر قداست دارد، خریدارش هم خداست، اگر قبل و بعد از کار خیر به هیچ کدام فکر نکنیم، و فقط برایمان قبول یک نفر اصل باشد، آن وقت است که ریسمانی میشود برای قوی تر شدن رابطه ات با خریداری که از شوق، بنده اش شده ایم.
مسوولین این قسمت را بخوانند!
کنگره برگزار میشود، بعد کلی بنر در تقدیر از این کنگره توسط خود برگزار کنندهها روی در و دیوار نصب میشود، هدف ضایع میشود، برکت میرود، خریدار دلش میشکند.
آخر قرار بود جنس مال او باشد نه برای دیگران، خدا همه اجناس ما را به بالاترین قیمت خریدار است، خودش هم از قبل در نوبت خریداران قرار گرفته است، چه دلیلی دارد کار خیرمان به دیگری بفروشیم؟
خدا شریک خوبی است!
این جمله اصلا خبر خوبی نیست، خیلی ها فکر میکنند این یعنی کارهایشان برای هر کس باشد خدا قبول میکند، نه این جمله فقط یک معنا دارد، آن هم اینکه اگر عملی ده درصد برای جایگاه و مقام و نود در صد برای خدا انجام شود، خدا همه آن نود درصد را میبخشد به همان شریک خودش که ده درصد را داشت.
به همین خاطر روز قیامت خیلی از انسان ها گله میکنند که ما این همه عمل خوب انجام دادیم، ندا میرسد که چون ما شریک خوبی هستیم همه اش را دادیم به همانی که نیمی اش را برای او انجام داده بودی.
خوش به حال بی خیال های دلسوز!
خوش به حال آنانی که بی خیال تعریف و تمجید، فقط دلسوزند و دل میسوزانند، همه هم و غمشان رضایت خلق است برای خدا، نه رضایت خدا برای خلق.
خیلی ها میخواهیم پیش مردم بگوییم از خدا راضی هستیم تا مردم ما را انسان قانعی بدانند، حال آنکه نیستیم، و چه کمند کسانی که رضایت خلق را برای این طلب کنند که خدا بپسندد!
مراقب باش، دینا بازار بزرگیست، دزد دارد!
دنیا عرصه ایست که ما هر لحظه مشغول خرید و فروشیم، خیلی وقت ها سودهای کلان به دست می آوریم، اما حواسمان نیست چطور باید نگهداری کنیم از این کالایی که به دست آورده ایم.
چه کنیم ضرر نکنیم؟
همه ما باور داریم که خدا میبیند، همه ما باور داریم که خریداری بهتر از خدا نیست، اما چه میشود که گاه عملمان برای خدا نیست، یا برای خدا هست ولی شریک میاوریم برای آن عمل؟
پاسخ ساده است، کوهنورد باید نگاهش به قله باشد، کوهنوردی که فقط نگاهش جلوی پایش است یا گم میشود، یا نابود!
باید قله ی سعادت را دید و برای رسیدن به قله توشه جمع کرد، باید رفت سراغ راه بلدی که تا قله با تو باشد، نه کسی که لحظه ای با توست و لحظه ای بدون تو!
به کم قانع نباش
باید اوج خیر و سعادت را در عملی نظر داشت تا به کم قانع نباشیم، به جای اینکه قانع شویم به به به و چه چه افرادی که برای این تشویقها هم معلوم نیست چه انگیزه ای دارند، میتوان دل خوش بود به رضایت مقتدری که در بزنگاهها حواسش به توست و دستت را میگیرد.
آن وقت است که عملت، فقط بالا میرود و مانند خون علی اصغر روزی دستاویز تو میشود برای رسیدن به خدا…
جاذبه ها را چگونه رها کنیم؟
آنچه خون علی اصغر را به آسمان ها برد، نه قدرت دست حسین بود، نه سبکی خون علی اصغر، بلکه این قدرت اخلاص است که همه جاذبهها را در مینوردد و میرود تا جایی که اخلاص بُرد دارد.
برای این که جاذبههای دنیا مانع بالا رفتن عملمان شود، باید اخلاص را چاشنی اعمالمان کنیم، آن وقت است که فقط و فقط لذت سختی را میچشی، نه سختی لذت را!
همین، منتظر مهمان شدنمان در شب های بعد باشید.ان شاء الله